جدول جو
جدول جو

معنی گیج خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

گیج خوردن
(سُ گِ رِ تَ)
گیج خوردن سر. دوار پیدا کردن سر: سرم گیج خورد. سرم گیج میخورد
لغت نامه دهخدا
گیج خوردن
گیج خوردن سر کسی. دوار سر پیدا کردن: سرش گیج میخورد
تصویری از گیج خوردن
تصویر گیج خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیز خوردن
تصویر لیز خوردن
سر خوردن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاج خوردن
تصویر کاج خوردن
سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
گره پیدا کردن، در هم پیچیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ خوردن
تصویر پیچ خوردن
پیچیدن، پیچ و تاب پیدا کردن، خمیدگی پیدا کردن، پیچیدگی پیدا کردن، پیچیدن و جا به جا شدن رگ یا پی یا استخوان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گَ دَ)
مخفف گیاه خوردن. رجوع به همین ترکیب شود
لغت نامه دهخدا
لغزیدن پای در جایی لغزان سریدن: پایم در برف لیز خورد و بزمین افتادم
فرهنگ لغت هوشیار
بهره بردن از نعمتهای جهان متنعم شدن: همچنین لشکر کش و دشمن کش و دینار بخش همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای، (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
بدست آوردن حاصل کردن: تو تا حالا نفهمیدی از کجا این دم و دستگاه و دارایی را گیر آورده ک، اسیر کردن مقید ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه خوردن
تصویر گیاه خوردن
اکل نبات خوردن رستنیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، از راه بدر شدن، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خوردن
تصویر گوش خوردن
گوشمال دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد آلود شدن: می خورد گرد عبث محمل لیلی در دشت نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
گره ایجاد شدن: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ک (معز فطرت)، ایجاد مشکلی شدن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاج خوردن
تصویر کاج خوردن
سیلی خوردن کشیده خوردن: (همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز دزدنی چوب خورد کاج خورد مسخره نی) (سوزنی در لغز طبل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر خوردن
تصویر شیر خوردن
نوشیدن شیر مادر از پستان او یا نوشیدن شیر گاو و گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیدن (دست وپا روده و مانندآن) خمیدگی پیدا آمدن در چیزی، گردیدنمنحرف شدن: از سر کوچه پیچ خورد دیگر او را ندیدم، تاب برداشتن کج شدن (چوب میله آهنی و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خوردن
تصویر پیش خوردن
خوردن قبل از موعد مقرر، پیش خور کردن: امید به پیش خوردنست
فرهنگ لغت هوشیار
چین برداشتن، شکنج یافتن، شکن یافتن، چروک شدن، پست و بلندی یافتن، ناهموار شدن سطح زمین، چین خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید خوردن
تصویر بید خوردن
سوراخ سوراخ شدن پارچه پشمی و قالی بسبب کرم بید
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خوردن: و جانور هست که مراو را خود شیر نیست البته همان ساعت که بزاید گیاخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیس خوردن
تصویر کیس خوردن
چین خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیز خوردن
تصویر لیز خوردن
((خُ دَ))
سر خوردن، لیزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
((~. خُ دَ))
گره به وجود آمدن، کنایه از بروز مشکل و مانع در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیر آوردن
تصویر گیر آوردن
((وَ دَ))
به دست آوردن، اسیر کردن، مقید ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیس خوردن
تصویر کیس خوردن
((خُ دَ))
چین خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
Wrinkle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
морщиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
runzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
зморщуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
marszczyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چین خوردن
تصویر چین خوردن
起皱
دیکشنری فارسی به چینی